زندگی رسم خوشایندی است .
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ،
پرشی دارد اندازه عشق ،
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود .
....
زندگی " مجذور " یک آیینه است .
زندگی گل به " توان " ابدیت ،
زندگی " ضرب " زمین در ضربان دل ما ،
زندگی " هندسه " ساده و یکسان نفسهاست ....
سهراب سپهری
منبع :http://jomalatziba.blogfa.com
من که از بازترین پنجره با مردم این شهر صحبت کردم ،
حرفی از جنس زمان نشنیدم ،
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود .
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد .
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
و در این شهر ...
من به اندازه یک ابر دلم می گیرد ...
"سهراب سپهری"
منبع : http://jomalatziba.blogfa.com
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شنها هم،نقشهای سم اسبان سواران
ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا میآید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
برگرفته از(هشت کتاب سهراب سپهری)